معنی شبیه بودن

حل جدول

شبیه بودن

مانستن


شبیه

آسا

دس

فارسی به انگلیسی

واژه پیشنهادی

شبیه بودن

مانستن

مانستن

مانستن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

شبیه بودن

مانیدن

فرهنگ فارسی هوشیار

شبیه بودن

مانستن مانیدن


شبیه

همانند، نظیر، همچون، همتا

لغت نامه دهخدا

شبیه

شبیه. [ش َ] (ع ص، اِ) همانند. مثل. یقال: «هذا شبیه ذاک »؛ این مانند آن است. (از اقرب الموارد). مانند. (متن اللغه) (منتهی الارب). نظیر. شبه. همچون. همال. تا. چون. ند. همتا. ج، اشباه:
نمتک و بسد نزدیکشان یکی باشد
از آن که هر دو به گونه شبیه یکدگرند.
قریع.

مترادف و متضاد زبان فارسی

بودن

وجود داشتن، هستن،
(متضاد) عدم، نبودن، حاضر بودن،
(متضاد) غایب بودن، درحیات بودن، زنده بودن،
(متضاد) مردن، زندگی کردن، زیستن، اقامت داشتن، سکونت داشتن، وجود، هستی،
(متضاد) عدم، فرا رسیدن، شدن

فرهنگ معین

شبیه

(ص.) مثل، مانند، (اِ.) تعزیه. [خوانش: (شَ) [ع.]]

گردان (~. گَ) [ع - فا.] (ص فا.) کارگردان نمایش های مذهبی.

فارسی به عربی

شبیه

صنع، علی حد سواء، مثل، منافس، نظیر، وسام

فارسی به آلمانی

شبیه

Gefällt, Gleich, Gleich, Mögen, Anfertigen, Bilden herstellen, Bilden, Machen

معادل ابجد

شبیه بودن

379

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری